روایتی از سانتیاگو تا تهران؛ خاطرات یک تبعیدی سرکش
تاریخ انتشار: ۸ بهمن ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۶۱۷۹۳۸
«موفقیت عملیات، سقوط قصر، مرگ رئیسجمهور.»
به گزارش هم میهن، این پیام اعلان مرگ یک رویا بود، مرگ یکی از زیباترین تجارب سیاسی و اجتماعی قرن بیستم، پایان تلاش صلحآمیز آلنده و پیروانش برای برقراری دموکراسی، بدون بهکارگیری سرکوب مخالفانش و بدون خشونت. خشونتی که آلنده تلاش در اجتناب از آن داشت، با تمام توان به ساختمانی حمله برده بود که تا آخرین لحظه برای دموکراسی مبارزه کرد و اگر کودتاچیان با هواپیما و بمباران از آسمان و تانک از زمین حمله نمیکردند، چگونه میتوانستند در برابر ملتی پیروز شوند که با ظهور آلنده شکوفا شده بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بالاترین آمار در میان صادرات شیلی به مس اختصاص دارد، اما در دههی ۱۹۸۰، تبعیدیان سیاسی گوی رقابت را از مس بردند!
اگر دورفمن در روز ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳، در نقش مشاور فرهنگ و رسانهی آلنده، در قصر ریاستجمهوری میبود، بیشک کشته میشد. فرار دورفمن از چنگ مرگ از روز کودتا آغاز شد و تا سالها بعد ادامه یافت. او به دستور حزب به سفارت آرژانتین پناه برد و از آنجا به آرژانتین، سپس به پاریس رفت و بعد از هلند و درنهایت از آمریکا سر درآورد و گریز دائمی او از مرگ، مرگ در هیئتحقیقی و مرگ باورها و رویاهایش، از همان سفارت آرژانتین با داستانهایی همراه بود؛ داستانهایی که بهتدریج عمق و دامنهی فجایع دیکتاتوری را نمایان میساختند. آریل دورفمن، سرخورده از شکست، با زن و پسر خردسالش کشور را ترک کرد.
روایت سکوتهیچ الههای از سکوت من آزرده نشده بود...
آریل با بار عذاب وجدان به پاریس رسید، عذاب وجدان از اینکه کنار آلنده نبوده و بیشتر به دلیل وعدههایی که او و همپیمانانش به تودهی مردم داده بودند، وعدههایی که محقق نشد و سکوت بر او چیره شد. در توالت متلی ارزانقیمت در پاریس، در سحرگاهی که هیچ الهامی برای دورفمنِ نویسنده به همراه نداشت، سکوت تمامقد رخ نمود و به خودتنبیهی او با غوطه زدن در فقر و فلاکت دامن زد. دورفمن با تمام توان تلاش کرد از همان مسیر گذشته پیش برود، شاید که رویاهای ازدسترفته محقق شوند. تمام زندگی خود را وقف فعالیتهای حزبی کرد و سکوت ادبیاش را پسِ زندگی سیاسی پنهان کرد، تا اینکه درنهایت دریافت این راه، راه او نیست و آنگاه بود که الههی شعر و هنر به او رو کرد، با شعری دربارهی مردی که پلهها را میشمارد تا به قتلگاه خود برسد.
اگر ۲۰ پله بود، تو را به دستشویی نمیبرند، اگر ۴۵ تا باشد، برای شکنجه نمیبرند، اگر از ۸۰ بگذرد و دیگر کورمالکورمال بلغزی، کورمال و چشمبسته، تا بالای پلهها، اوه، اگر از ۸۰ بگذرد فقط یک مقصد در انتظارت است، فقط یک مقصد و فقط یک مقصد دیگر مانده که تو را نبردهاند.
روایت رشدتلاش برای خودکاوی که ذاتاً با ماهیت وجودی انسان قرین است، برای من باید با پارههایی از رسیدنها، بازگشتنها و عزیمتها قد میکشید و میبالید...
ماجرای تبعید سرشار از خاطرات و اخبار تلخ و سرخوردگیها و البته امیدها و فرصتهای رشد بود، تبعیدی که میتوانست ویرانکننده باشد، نوعی آزادی به تبعیدی عطا کرد که به خلق و شکوفایی بدل شد و دورفمن آنگونه که خود اذعان میکند نوشتن را راهی برای مبارزهی بیوقفه به امید حفظ و جلای این آزادی میداند. زندگی دورفمن در فقر و مهاجرت به پوستاندازی منجر شد. او ناچار به بررسی و بازنگری خود شد؛ چنان که ورای منفعتطلبی فردی، خود را در برابر خواننده عریان و به اشتباهاتش اعتراف کرد. از سنت خانوادگی تبعید برای هویتیابی بهره برد و این کتاب را نوعی «روان درمانی» و «برونریزی» دانست، با این امید که از آرامش ناشی از صداقت بهرهمند شود. از خود گفت و آنچه آموخته و اخلاقیاتی که در راه منافع حزبی زیرپا گذاشته و رویدادهایی که نادیده گرفته و بعد که چشم باز کرده، به فرمان انسانیت، صلح و اخلاق گام برداشته و هشدار گونتر گراس را هرگز فراموش نکرده که «وقتی چیزی از نظر اخلاقی درست باشه، باید بدون در نظر گرفتن عواقب سیاسی یا شخصی از آن دفاع کرد.»
روایت سیاست و اجتماعتاریخ معاصر آنقدر وجودم را مسموم کرده بود که بدانم در زمانهی استبداد، اغلب بار مردن بر دوش مردان است و بار عزا بر دوش زنان.
مداخلات سیاسی ایالاتمتحده در اوضاع سیاسی شیلی که از سالها پیش با تخصیص بودجههای کلان آغاز شده بود، با پیروزی پینوشه به اوج رسید و دیکتاتوری منشأگرفته از حمایتهای خارجی، فقط به نابودی جنبش صلحآمیز سیاسی ختم نشد. ایجاد وحشت عمیق و پایدار، بهرهمندی اقلیت وفادار به پینوشه از همهی منابع و در نتیجه بیتوجهی به حفظ منابع طبیعی، دامن زدن به فقر و درنهایت نهادینهشدن ترس، بزدلی، منفعتطلبی لحظهای و ناامنی عوارضی بودند که تکتک دامن اجتماع را آلودند. سرکوب و فشار تا آنجا رسید که ناپدیدشدن یا کشتهشدن به دست ناشناسان به عادیترین نوع مرگ بدل شد. دورفمن از قلم بهره برد تا صدای کسانی باشد که سکوتشان به اجبار بود، نوشت تا داستان آنان را بگوید و به همهی آنان که در رژیم پینوشه تبعید، شکنجه، کشته یا ناپدید شدهاند ادای احترام کند و از مرگها و ناپدیدشدنها گفت و از مبارزان و مبارزات زیرزمینی و تلاش زنان و جوانان برای کسب حقوق اولیهشان، سپس از کرختی ناشی از وحشت که تا سالها در پوست و استخوان اجتماع ماند و ردی عمیق بر جا گذاشت.
همچنین گوشهی چشمی به اوضاع سیاسی دیگر کشورهای منطقه داشت و سرخوردگیهایی هواداران افراطی سنت کمونیستی در نتیجهی رخدادهایی مانند سرکوب بهار پراگ و یورش شوروی به افغانستان و ماجرای کارگران لهستان که تحولاتی در باورهای حاکم در باب کمونیسم و سوسیالیسم رقم زد. تاریخ روز را دستمایهای برای درک اکنون و حرکت به سوی فردا کرد و با گذار ار وابستگی حزبی که قیدی به پای هنرمند یا نویسنده است، فراتر از حزب و مسلک پیش رفت.
روایت ساختاراما خاطره به این بازی [توالی تقویمی]تن نمیدهد و همواره میل به نظم را به زانو درمیآورد.
ساختار کتاب را شاید بتوان خاطرهنویسی دانست. نویسنده از بخشهایی از خاطراتی که در اقامت ششماههاش در شیلی در سال ۱۹۹۰ نوشته بود بهره میگیرد و در میانشان گزارشهایی از سالهای تبعید ارائه میکند. بخشهایی از سفری که در سال ۲۰۰۶ برای ساخت فیلمی از زندگیاش به شیلی و آرژانتین داشت نیز در این کتاب سهمی دارند؛ فیلمی با نام «عهدی با مرگ» که بر مبنای کتاب دیگر دورفمن، رو به جنوب، خیره به شمال، ساخته شده است.
رفت و برگشتها در این اثر دائمی و پرتکرارند و بااینهمه این تکه پارههای زندگی ماهرانه کنار هم چیده شدهاند و اثر در عین پارهپاره بودن و عدم پایبندی به توالی زمانی، یکپارچگی حیرتانگیزی دارد.
روایت زباناین تعهدی بود که زبانهایم پذیرفتهاند، معاهدهشان برای آتشبس در جنگ برای رسیدن به گلویم.
زبان یکی از جنبههای مهم این اثر است و هم از منظر دوزبانگی دورفمن، هم به دلیل عشق او به نوشتههای ادبی. دورفمن که تا ۱۲ سالگی در نیویورک زندگی میکرد، از دو سالگی زبان اسپانیایی را کنار گذاشت و بعدها، پس از زندگی در شیلی و همپیمانی با آلنده، سوگند خورد که دیگر به زبان انگلیسی، زبان آمریکا و زبان استعمار، کلامی نگوید و ننویسد. اما سالها بعد، با گذر از مرز تعصبات و برای رساندن صدای آزادیخواهان به طیف گستردهتری از خوانندگان، به فصاحت و شیوایی به انگلیسی نوشت و در این اثر از هر آنچه ممکن بود بهره گرفت: از اصطلاحات عامیانه تا نقلقولهایی از آیسخولوس و اوید و دانته؛ از ترانههای مد روز تا اشعار نرودا و سرودهای انقلابی و انتخاب زیرکانهی دورفمن در گزیدن پارههایی از سخنان نویسندگانی که اغلب بخشی از عمر خود را در تبعید گذراندهاند، خالی از لطف نیست.
روایت ترجمه… so I would welcome the publication of Feeding on Dreams in Persian.
ماجرای ترجمهی کتاب بهخودیخود داستانکی است.
به حکم صداقت بگویم که این اثر پیشنهاد دوستی بود که بعد بهدرایت منصرف شد و من ماندم و کتابی که ازیکسو اسیرش شده بود و ازسویدیگر نه ناشر و قراردادی داشت، نه امیدی بود به چاپ نسخهای مثلهنشدهاش. درنهایت اسارت بود که پیروز شد.
کاری طولانی بود و ادامه یافت؛ ابتدا بیماری و بعد موانع دیگر و بعد اوضاع نفسگیر اجتماعی ترجمه را به تعویق میانداخت؛ همراه با قطع اینترنت که مانعی بود در ترجمهی اثری با نقلقولها، ارجاعات و گزارشهای تاریخی فراوان و در روزهایی که نفس کشیدن پررنج بود، این کتاب نه پناهی برای گریز به دامن ادبیات که آینهای تمامقد بود برای تصویر کردن تکتک صحنههای تلخ با جزئیات؛ خنجری که در زخم میچرخید. بااینهمه ترجمه به پایان رسید. اما چطور میتوانستم اثر نویسندهای را بیاجازهاش چاپ کنم که چنین با صداقت خود را عریان کرده بود و اینگونه از اشتباهات و درس گرفتن از تاریخ سخن گفته بود و از حقوق تکتک انسانها و از مسئولیت فردی ما؟ با خود عهد کردم که بدون اجازهی نویسنده هرگز کتاب را به ناشری نسپارم و دل به دریا زدم و برای جناب دورفمن نامهای نوشتم. فردای آن روز، ناباورانه، نامهی پرمهرش را خواندم؛ و روایت آخر
و ما، همهی ما «.. در دورهای زندگی میکنیم که در مفهومی پیچیده، همهمان تبعیدی محسوب میشویم، همهمان مانند کودکی بیمادر فرسخها از خانهمان دوریم، دورهای که اگر پناه انسانیت مشترک را درک و تحسین نکنیم، در معرض نابودی خواهیم بود.»
منبع: فرارو
کلیدواژه: سانتیاگو تهران قیمت طلا و ارز قیمت خودرو قیمت موبایل ی دورفمن سال ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۶۱۷۹۳۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایتی از طلبه جهادگر و مادر ۵ فرزند/ بچه ها برکت آوردند
خبرگزاری مهر، گروه استانها: «صدیقه کلیجی» از طلاب دانش آموخته مدرسه علمیه تخصصی الزهرا (س) ساری و مادر پنج فرزند است. این بانوی طلبه ۳۱ ساله که سطح دو حوزه را تمام کرده، خانهداری میکند و مدتی است که با یک شرکت دانش بنیان همکاری دارد و محصولات آرایشی و بهداشتی به همراه مشاوره رایگان در اختیار دوستانش قرار میدهد.
وی مادر سه پسر و دو دختر است که با ما هم صحبت شده است.
*پس از ازدواج تصمیم داشتید صاحب چند فرزند شوید؟
۲ فرزند
*کدام مساله شما را به داشتن فرزند بیشتر ترغیب کرد؟
وقتی که دوتا از فرزندانم همبازی بودن دائماً حس رقابت داشتند و نسبت به هم گذشت نداشتند، زمانی که با مشاوره صحبت کردم گفت با آمدن فرزند سوم این مشکل حل خواهد شد، با وجود فرزند سوم گذشت و فداکاری را یاد میگیرند؛ واقعاً هم با بچه بعدی که به عنایت پروردگار دوقلو بودند اوضاع تربیتی بچهها خیلی بهتر شد ولی داشتن دوقلو خیلی برای ما سخت بود.
*کدام یک از شما بیشتر مشتاق بودید برای داشتن فرزند به تعداد بالا؟
همسرم در خانوادهای به دنیا آمد که مادرشان به تک فرزندی اعتقاد داشتند، با وجود اینکه همسرم تک پسر بودند ولی اصرار داشتند که یک فرزند نهایت دو فرزند کافی است، خودم خیلی دوست داشتم به خاطر برکات زیاد چند فرزندی، فرزندان بیشتری داشته باشم.
*با توجه به داشتن پنج فرزندی آیا با مشکلاتی مواجه بودید؟
این سوال خیلی کلی هست قطعاً چه تک فرزندی و چه چند فرزندی یک سری چالشها و سختیهای خودش را دارد ولی ما همه چیز را به فال نیک میگیریم و با اینکه دوقلو داشتن سختی زیادی برای ما به همراه داشت، اقدام به فرزند پنجم کردیم، الان اگر کسی بخواهد به خاطر سختیهای بزرگ کردن بچه از این کار امتناع کند قطعاً امام زمان (عج) هم بیایند بهانهای دارد برای کمک نکردن به ایشان.
*اقتصاد زندگی شما بر چه مبنایی میچرخد؟ راحتتر بگویم زندگی شما با ۵ فرزند چگونه تأمین میشود؟
همسرم کارمند هستند، مثل اکثر مازندرانیها که یا خانواده دختر یا پسر در بعضی از موارد کمک میکنند برای ما هم به همین صورت است، پدرم خیلی کمک کار زندگی ما هستند، چون ایشان کشاورز هستند و خیلی چیزها را نمیخریم، در واقع خدا پدرم را واسطه رزق ما قرار داده است و یکی از الطاف خدا به ما در این چند سال مستاجری، این بود که، صاحبخانههای خوبی در مسیر زندگی ما قرار داد، مکانی که در حال حاضر در آن زندگی میکنیم، طبقه پایین آن خالی است و صاحبخانه آن را اجاره نمیدهد و بچهها خیلی راحت و بدون دغدغه همسایه آزاری تحرک دارند، همچنین صاحبخانه ما طی این سه سال مبلغی برای رهن و اجاره اضافه نکرده است.
*زیاد بودن تعداد بچهها کار تربیتشان را سخت نکرده است؟
اتفاقاً وقتی یکی بود کارم سختتر بود و خیلی به رفتار من و همسرم دقت میکرد و همیشه با ما حرف میزد و وابستگیاش به ما زیاد بود و باید سرگرمش میکردیم که واقعاً بعضی وقتها خسته کننده بود، وقتی دوتا شدند همبازی پیدا کرد ولی فضای بین آنها رقابتی بود و به لطف خدا از بچههای بعدی همکاریشان در کار خانه خیلی زیاد شد و چون واقعاً من تنهایی به کارها نمیرسیدم، پسر بزرگم که هنوز ۱۰ سالش نشده آشپزی میکند، نان میخرد، جارو میکشد و ظرف میشوید.
حتی دوقلوهایمان که دو سال و نیم هستند با این قد کوچک کلی به کارهای خانه میرسند که حتی تصورش برای مادرهای تک فرزند و دو فرزند سخت است، با عشق به هم کمک میکنیم و این هم لطف خداست، به قول قدیمیها «تو بچه اول را خوب تربیت کن بقیه بچهها با دیدن رفتارهای او خودشان تربیت میشوند».
*خود بچهها از اینکه به تعداد زیاد هستند، اذیت نمیشوند؟
نه اتفاقاً خیلی دوست دارند و به بقیه فخرفروشی میکنند.
*آیا تا الان با انتقاد اقوام و آشنایان هم مواجه شدید؟ مثلاً بگویند این همه بچه چرا؟
خیلی، دوستانم طعنه کنایه میزنند، باید فقط با یک لبخند از کنار این حرف ها رد شد.
*اگر به گذشته برگردید، همچنان به داشتن تعداد بالای فرزند تمایل دارید؟
بله شایدم بیشتر
آیا داشتن فرزندان زیاد، آثار و برکاتی در زندگی شما به همراه داشت؟
بله، هم برکات مادی هم معنوی، در بارداری اول ماشین خریدیم، بعد از دخترم پراید قدیمیمان را فروختیم و یه پراید صفر خریدیم، بعد از دوقلوها؛ فرزند آخری با اینکه جمع ما بیشتر شد ولی قدرت خرید ما به طرز معجزه آسایی بیشتر شد و خیلی راحت مسائل مادی در زندگی ما پیش میرود و به لطف خدا محتاج کسی نمیشویم.
کد خبر 6090840